زمان تقریبی مطالعه: 66 دقیقه
 

بدعت (دیدگاه اسلام)





بدعت، افزودن چیزی به دین یا کاستن چیزی از آن است. بدعت در مقابل سنت قرار دارد. سنت به آموزه‌هایی می‌گویند که در قرآن و روایات پیامبر (و معصومان) بیان شده است. برخی از علمای اهل‌سنت بر این باورند که بدعت به خوب و بد تقسیم می‌شود و به جماعت‌ خواندن نماز تراویح که به دستور عمر بن خطاب مرسوم شد، بدعت خوب است. اما برخی دیگر از اهل‌سنت هر بدعتی را حرام می‌شمرند. بدعت، امروز از ابزار اولیه وهابیت برای بیرون راندن مخالفین خود از میدان اسلام قرار گرفته است. از اين جهت، آگاهی از بحث بدعت و آشنائی با شاخصه هاي مختلف آن، از ضروریات است.

فهرست مندرجات

۱ - بدعت در لغت و اصطلاح
       ۱.۱ - ابن‌تمیم
       ۱.۲ - ابن‌فارس
       ۱.۳ - راغب اصفهانی
       ۱.۴ - فیروزآبادی
       ۱.۵ - جوهری
       ۱.۶ - ابن‌منظور
۲ - تقسیمات بدعت
       ۲.۱ - محموده و مذمومه
       ۲.۲ - هدایت و ضلالت
       ۲.۳ - پنج قسم
۳ - هدف از تقسیم بدعت
       ۳.۱ - غزالی
       ۳.۲ - ابن‌حزم
       ۳.۳ - ابن‌اثیر
       ۳.۴ - قسطلانی
       ۳.۵ - ابن‌ منظور
       ۳.۶ - ابن‌تیمیه
۴ - پیامبر و نماز تراویح
۵ - اهل‌سنت و تقسیم بدعت
       ۵.۱ - صالح فوزان
       ۵.۲ - ابن‌حجر
       ۵.۳ - قرطبی
       ۵.۴ - شاطبی
       ۵.۵ - ابن‌رجب حنبلی
       ۵.۶ - کحلانی
       ۵.۷ - غامدی
۶ - سنت در لغت و اصطلاح
       ۶.۱ - سنّت در لغت
              ۶.۱.۱ - طریحی
              ۶.۱.۲ - ابن‌منظور محمد بن مکرم
              ۶.۱.۳ - زبیدی
              ۶.۱.۴ - محمدتقی حکیم
       ۶.۲ - سنّت در اصطلاح
              ۶.۲.۱ - طریحی
              ۶.۲.۲ - ابن‌ منظور محمد بن مکرم
              ۶.۲.۳ - ابن‌ حجر
              ۶.۲.۴ - شوکانی
              ۶.۲.۵ - مظفر
       ۶.۳ - سنت در لسان معصومین
۷ - ضایع شدن سنت‌ پیامبر
       ۷.۱ - نماز
       ۷.۲ - قیام به نماز
       ۷.۳ - اذان
       ۷.۴ - قبله
۸ - معرفی اجمالی وهابیت
۹ - هدف از تأسیس وهابیت
۱۰ - بدعت در وهابیت
۱۱ - نمونه‌هائی از بدعت نزد وهابیت
       ۱۱.۱ - صلوات قبل و بعد از اذن
       ۱۱.۲ - صدق الله العظیم
       ۱۱.۳ - جشن میلاد
       ۱۱.۴ - تسبیح با سنگریزه
              ۱۱.۴.۱ - احاطه حرمین با بدعت‌
              ۱۱.۴.۲ - صحیح بودن روش وهابیت
       ۱۱.۵ - مراسم میلاد پیامبر
              ۱۱.۵.۱ - اصالة الإباحه
              ۱۱.۵.۲ - سیوطی و میلاد پیامبر
       ۱۱.۶ - جشن میلاد انبیاء
       ۱۱.۷ - آغاز جلسات با قرآن
       ۱۱.۸ - قرائت و دعای جمعی
       ۱۱.۹ - زیارت بسیار حرم پیامبر
       ۱۱.۱۰ - اهدای ثواب عبادت به پیامبر
       ۱۱.۱۱ - اهدای ثواب نماز به اموات
       ۱۱.۱۲ - تبرک به کعبه
       ۱۱.۱۳ - ذکر با تسبیح
       ۱۱.۱۴ - جشن تولد نوزادان
       ۱۱.۱۵ - سالگرد ازدواج
۱۲ - نتیجه
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع

۱ - بدعت در لغت و اصطلاح



وهابیان که امروز مسلمان‌ها را متهم به «بدعت» می‌کنند، آیا این اتهام بدعت وهابی‌ها، با آیات قرآن تطبیق می‌کند یا خیر؟ آیا با سنت تطبیق می کند یا نه؟ آیا با ارکان «بدعت»، که خود علمای اهل‌سنت هم به این ارکان تصریح کرده‌اند، سازگاری دارد یا ندارد؟ برای روشن شدن این سؤالات، باید «بدعت» را در زاویه‌های مختلف بررسی کنیم:

۱.۱ - ابن‌تمیم


«ابن‌تمیم فراهیدی» نویسنده کتاب لغت «العین» متوفای ۱۷۵ هجری و معاصر امام صادق و امام کاظم (سلام‌الله‌علیهما) است؛ ایشان در «معنای» بدعت می‌نویسد:
«البَدْعُ: إحداثُ شيءٍ لم يكن له من قبلُ خلقٌ و لا ذكرٌ و لا معرفةٌوالبِدْعُ: الشيء الذي يكون أولاً في كل أمر، كما قال الله عز وجل: قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ أي: لستُ بأوّل مُرْسَل.و البِدْعَةُ: اسم ما ابتدع من الدين و غيرهو البِدْعَةُ: ما استحدثت بعد رسول الله من أهواء و أعمال » «البَدع»:
ایجاد کردن یک چیزی است که قبل از این نبوده و اثری و ذکری از آن وجود نداشته و شناختی نسبت به آن وجود نداشته است. «البدع»: چیزی است که در هر امری اولین باشد. مثل کلام خداوند که فرمود: ای پیغمبر بگو من پیامبر نو ظهوری نیستم. یعنی اولین فرستاده نیستم. البِدعة: اسم آن چیزي است كه در دين و غير دين ايجاد مي‌شود. بدعت آن عقاید و اعمال باطل است که بعد از پیامبر ایجاد شده است.

۱.۲ - ابن‌فارس


ابن‌فارس متوفای ۳۹۵ هجری در معنای «بَدَعَ» می‌گوید:
«بَدَعَ» الباء والدال والعين أصلان: أحدهما ابتداء الشيء و صنعُه لا عَنْ مِثال، و الآخر الانقطاع و الكَلال»
بدعت دو معنا دارد: یکی ایجاد کردن و پدید آوردن یک چیز است بدون داشتن نمونه قبلی و معنای دوم جداشدن و پوسیده شدن است.

۱.۳ - راغب اصفهانی


«راغب اصفهانی» در معنای «بدعت» می گوید:
«الإِبْدَاع: إنشاء صنعة بلا احتذاء و اقتداء والبِدْعةُ في المذهب: إيراد قول لم يستنّ قائلها و فاعلها فيه بصاحب الشريعة و أماثلها المتقدمة و أصولها المتقنة»
بدعت به معنای ایجاد یک صنعتی است بدون آنکه دنباله روی کسی باشد یا اقتدا به کسی شده باشد. بدعت در مذهب یعنی گفتن یک سخن، که قائل سخن، آن را و فاعلش را به شریعت نسبت نمی‌دهد. با چیز دیگری هم مقایسه نمی‌کند و از اصول و اطلاقات هم استفاده نمی‌کند.

۱.۴ - فیروزآبادی


فیروزآبادی از جمله لغت نگارانی است که کلامش در کتب فقهی دارای ارزش و اعتبار است. ایشان در معنی «بدعت» می‌نویسد:
«البِدْعَةُ بالكسر: الحَدَثُ في الدين بعدَ الإِكْمَالِ، أو ما اسْتُحْدِثَ بعد النبيِّ، صلى الله عليه وسلم، من الأَهْواءِ والأَعْمالِ»
بدعت یعنی ایجاد عقاید باطل یا عمل باطل و جدید در دین، بعد از پیغمبر، یا بعد از این که دین کامل شده باشد.

۱.۵ - جوهری


«البدعة: الحدث في الدين بعد الاكمال»
بدعت یعنی نوآوری و اضافه کردن در دین بعد از کامل شدن آن.

۱.۶ - ابن‌منظور


«البِدْعةُ: الحَدَث وَ مَا ابْتُدِعَ مِنَ الدِّينِ بَعْدَ الإِكمال»
بدعت یعنی ایجاد کردن و اضافه کردن در دین بعد از کامل شدن آن.

۲ - تقسیمات بدعت



بدعت در کلام برخی بزرگان اهل‌سنت دارای تقسیماتی است که در اینجا به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

۲.۱ - محموده و مذمومه


«ابن‌حجر» از «شافعی» نقل می‌کند:
«قَالَ الشَّافِعِيُّ الْبِدْعَةُ بِدْعَتَانِ مَحْمُودَةٌ وَ مَذْمُومَةٌ فَمَا وَافَقَ السُّنَّةَ فَهُوَ مَحْمُودٌ وَ مَا خَالَفَهَا فَهُوَ مَذْمُومٌ»
شافعی گفته است که بدعت دو گونه است: بدعت پسندیده و بدعت ناپسند. هر بدعتی که موافق سنت باشد، بدعت پسندیده است و هر بدعتی که مخالف سنت باشد، بدعت ناپسند است.
«ابن‌حجر» در ادامه تقسیم «بدعت»، به بدعت محموده و مذمومه می‌گوید:
«الْمُحْدَثَاتُ ضَرْبَانِ مَا أُحْدِثُ يُخَالِفُ كِتَابًا أَوْ سُنَّةً أَوْ أَثَرًا أَوْ إِجْمَاعًا فَهَذِهِ بِدْعَةُ الضَّلَالِ وَمَا أُحْدِثُ مِنَ الْخَيْرِ لَا يُخَالِفُ شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ فَهَذِهِ مُحْدَثَةٌ غَيْرُ مَذْمُومَةٍ»
چیزهای جدیدی که در دین ایجاد می‌شود بر دو قسم است: قسمی مخالف کتاب و سنت پیامبر و کلام صحابه و اجماع است و این بدعت گمراهی است و قسمی که از امور خیر ایجاد می‌شود که مخالف کتاب و سنت و اجماع نیست و این موارد جدید ایجاد شده در دین مورد مذمت نیست.

۲.۲ - هدایت و ضلالت


«ابن‌اثیر جزری» هم بعد از نقل کلام «عمر» درباره بدعت «نماز تراویح» در ماه رمضان می‌گوید:
البِدْعةُ بدْعتان: بدعةُ هُدى، و بدْعة ضَلَالٍ، فَمَا كَانَ فِي خِلَافِ مَا أَمر اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَهُوَ فِي حَيِزّ الذّمِّ و الإِنكار، وَ مَا كَانَ وَاقِعًا تَحْتَ عُموم مَا ندَب اللهُ إِليه و حَضّ عَلَيْهِ أَو رسولُه فَهُوَ فِي حيِّز الْمَدْحِ»
بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت ضلالت! آن چه که خلاف دستور خدا و رسولش باشد مزموم است و منکر و آن مواردی که تحت عموم دستورات الهی باشد و تحت عموم مواردی باشد که خدا و رسولش به آن دعوت کرده‌اند، ممدوح و پسندیده است.

۲.۳ - پنج قسم


«قسطلانی» که یکی از شارحین کتاب «صحیح بخاری» است، بعد از نقل کلام «عمر بن خطاب» که در مورد بدعت نماز تراویح گفته بود:
«نِعْمَ البِدْعَةُ هَذِهِ» این بدعت خوبی است. در یک اقدام عجیب، «بدعت» را به پنج قسم تقسیم می‌کند و می‌گوید: «و هي خمسة واجبة و مندوبة و محرمة و مكروهة و مباحة»
بدعت پنج قسم است: بدعت واجب، مستحب، حرام، مکروه و بدعت مباح.
تقسیم‌بندی «بدعت» به دو یا پنج قسم، از ناحیه برخی وهابیون و نیز اهل‌سنت، در حالی است که پیغمبر اکرم به صراحت فرموده است:
«كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ كُلَّ ضَلَالَةٍ فِي النَّارِ؛ تمام بدعت‌ها گمراهی است و نتیجه تمام گمراهی‌ها آتش جهنم است.»؛
[۱۴] نسائی، حافظ، سنن کبری، ج۱، ص۵۵۰، ح۱۷۸۶.


۳ - هدف از تقسیم بدعت



علت اینکه وهابیت، «بدعت» را تقسیم بندی کرده‌اند به «بدعت سیئه» و «بدعت حسنه» بخاطر این‌ است که بتوانند کاری را که از خلیفه دوم صورت گرفته، رنگ مذهبی بزنند؛ آنجائی‌که دستور داد «نماز تراویح» را به جماعت بخوانند:
«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ القَارِيِّ، أَنَّهُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، لَيْلَةً فِي رَمَضَانَ إِلَى المَسْجِدِ، فَإِذَا النَّاسُ أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ، يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ، وَيُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلِّي بِصَلاَتِهِ الرَّهْطُ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّي أَرَى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ، لَكَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ، فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَيْلَةً أُخْرَى، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ: «نِعْمَ البِدْعَةُ هَذِهِ»
عبدالرحمن می‌گوید: در یکی از شب‌های ماه رمضان با عمر بن خطاب وارد مسجد شدیم. مردم در مسجد پراکنده و متفرق بودند، بعضی‌ها فرادی نماز می‌خواندند؛ و بعضی‌ها هم سه چهار نفره پشت سر یک نفر نماز جماعت می‌خواندند. عمر گفت: اگر اینها را مجتمع می‌کردم به یک امام جماعت بهتر و زیباتر بود؛ سپس تصمیمش را گرفت و ابی‌ بن کعب را امام آنها قرار داد. شبی دیگر به همراه عمر وارد مسجد شدم و دیدم مردم پشت سر ابی‌ بن کعب به جماعت ایستاده‌اند. در این هنگام عمر گفت: این بدعت خوبی است.

۳.۱ - غزالی


ابوحامد محمد غزالی معتقد است که هر بدعتی منهی عنه نیست! بلکه بالاتر، بعضی مواقع ایجاد بدعت، واجب هم می‌شود:
«فليس كُلُّ مَا أُبْدِعَ مَنْهِيًّا بَلِ الْمَنْهِيُّ بِدْعَةٌ تُضَادُّ سُنَّةً ثَابِتَةً وَتَرْفَعُ أَمْرًا مِنَ الشَّرْعِ مع بقاء علته بل الإبداع قد يجب في بعض الأحوال إذا تغيرت الأسباب»
هر بدعتی که بعد از رسول اکرم ایجاد شده باشد، مورد نهی قرار نگرفته است. بلکه آن بدعتی مورد نهی است که با سنت ثابت در تضاد باشد و علی رغم اینکه علت ایجاد آن بدعت، باقی هست، امری در شرع بر رفع آن باشد. البته بدعت‌گذاری، گاهی اوقات واجب می‌شود و آن زمانی است که علل و اسباب تغییر کنند.
البته «غزالی» توضیح نمی‌دهد که تغییر علل و اسباب چه هست که موجب می‌شود بدعت گذاشتن واجب بشود!

۳.۲ - ابن‌حزم


ابن‌حزم آندلسی هم در ابتدا، «بدعت» را معنا می‌کند و سپس برای اینکه از دیگران در دفاع از اقدام «عمر» در بدعت «نماز تراویح» عقب نماند؛ «بدعت» را به دو قسم تقسیم می‌کند:
«والبدعة كل ما قيل أو فعل مما ليس له أصل فيما نسب إليه صلى الله عليه وسلم و هو في الدين كل ما لم يأت في القرآن و لا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا أن منها ما يؤجر عليه صاحبه و يغدر بما قصد إليه من الخير و منها ما يؤجر عليه صاحبه و يكون حسنا و هو ما كان أصله الإباحة كما روي عن عمر رضي الله عنه نعمت البدعة هذه و هو ما كان فعل خير جاء النص بعموم استحبابه و إن لم يقرر عمله في النص و منها ما يكون مذموما و لا يعذر صاحبه و هو ما قامت به الحجة على فساده فتمادى عليه القائل به»
بدعت هر کلام یا عملی است که اصلی در گفتار و رفتار پیغمبر نداشته باشد. بدعت در دین هم ایجاد هر چیزی است که در قرآن و سنت پیامبر نیامده باشد. البته برخی از بدعت‌ها که در اصل، مباح هستند، پسندیده هستند و بدعت گذار هم، به خاطر قصد خیری که داشته است، اجر و پاداش دارد. مثل آن چه که از «عمر» نقل شده است که گفت: «این بدعت خوبی است». این بدعت پسندیده، هر بدعتی را که عمومات نص بر استحبابش دلالت بکند را شامل می‌شود. هر چند در نص صریح، آن عمل نیامده باشد. برخی دیگر از بدعت‌ها، ناپسند هستند و بدعت‌گذار هم معذور نیست و آن بدعتی است که دلیلی از شرع بر فساد آن اقامه شده است ولی صاحب بدعت بر انجام آن اصرار دارد.

۳.۳ - ابن‌اثیر


«وَ مِنْ هَذَا النَّوْعِ قَوْلُ عُمَرَ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: نعمتِ البِدْعةُ هَذِهِ، لَمَّا كَانَتْ مِنْ أَفعال الْخَيْرِ وَ دَاخِلَةً فِي حَيِّزِ الْمَدْحِ سَمّاها بِدْعَةً ومدَحَها لأَنَّ النَّبِيَّ، صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم، لم يَسُنَّها لَهُمْ، و إِنما صلَّاها لَيالِيَ ثُمَّ تَرَكَهَا وَ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهَا وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ لَهَا وَ لَا كَانَتْ فِي زَمَنِ أَبي بَكْرٍ و إِنما عُمَرُ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، جَمَعَ الناسَ عَلَيْهَا و ندَبهم إِليها فَبِهَذَا سَمَّاهَا بِدْعَةً، وَ هِيَ عَلَى الْحَقِيقَةِ سنَّة لِقَوْلِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ،عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الخُلفاء الرَّاشِدِينَ مِنْ بَعْدِيوَ قَوْلُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي: أَبي بَكْرٍ وَعُمَرَ،وَ عَلَى هَذَا التأْويل يُحمل الْحَدِيثُ الآخَر:كلُّ مُحْدَثةٍ بِدْعَةٌ، إِنما يُرِيدُ مَا خالَف أُصولَ الشَّرِيعَةِ وَ لَمْ يُوَافِقِ السُّنَّةَ، و أَكثر مَا يُسْتَعْمَلُ المُبْتَدِعُ عُرْفاً فِي الذمِّ»
و سخن عمر که گفت: «این بدعت خوبی است»، از همین نوع است. از آنجائی که عمل عمر از افعال خیر بوده و داخل در امور مدح شده بوده است، هم گفته بدعت است و هم گفته بدعت خوبی است. بدعت گفت، چون پیغمبر نماز تراویح را سنت قرار نداد، فقط چند شبی خواند و ترک کرد و مردم را بر این نماز جمع نکرد. در زمان ابوبکر هم خوانده نشد و فقط عمر نماز جماعت تراویح را برپا کرد، و مردم را بر اقامه آن تحریک کرد. لذا گفت این نماز، بدعت است. البته این بدعت در حقیقت، سنت است. زیرا پیغمبر گفت: «بر شما باد پیروی کردن از سنت من و سنت خلفای هدایتگر بعد از من.» و همچنین گفت: «بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید.» بنابراین مطلب، این روایت پیامبر که گفت: «هر چیز جدیدی که ایجاد بشود، بدعت است» مرادش هر چیزی است که مخالف اصول شریعت باشد و موافق سنت نباشد و البته در عرف عرب، کلمه بدعت، اکثراً در ذم استعمال می‌شود.
«ابن‌اثیر» هم مثل دیگر علمای اهل‌سنت، مهمترین دلیل بر مشروع بودن عمل «عمر» در بدعت نماز تراویح را دو روایت جعلی معرفی می‌کند که این دو روایت هیچ پایه و اساسی ندارند و جعلی و باطل است.

۳.۴ - قسطلانی


«قسطلانی» در دفاع از بدعت خلیفه دوم می‌نویسد:
«و حديث "كل بدعة ضلالة" من العام المخصوص، و قد رغب فيها عمر بقوله: نعم البدعة و... قيام رمضان ليس بدعة لأنه -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- قال: "اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر و عمر" و إذا أجمع الصحابة مع عمر على ذلك زال عنه اسم البدعة.» حدیث "كل بدعة ضلالة"
از عموماتی است که تخصیص خورده است و عمر با جمله نعم البدعه تخصیص خوردن عام را در نظر داشته است... نماز تراویح در ماه رمضان بدعت نیست زیرا پیغمبر فرمود: بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید و وقتی تمام صحابه با عمر همراهی کردند در اقامه نماز تراویح، اسم بدعه از نماز تراویح زائل می‌شود. «عمر بن خطاب» درباره نماز تراویح می‌گوید: «نِعْمَ البِدْعَةُ هَذِهِ»! ولی آقای «قسطلانی» می‌گوید:«قيام رمضان ليس بدعة»! و این هم از عجائب است!

۳.۵ - ابن‌ منظور


«ابن‌منظور» در معنی واژه «بدعت»، برای تبرئه خلیفه دوم از بدعت «نماز تراویح»، بدعت را به دو قسم «بدعت حسنه» و «بدعت سیئه» تقسیم می‌کند و بدعت خلیفه را از نوع حسنه معرفی کرده و می‌گوید:
«وَ مِنْ هَذَا النَّوْعِ قَوْلُ عُمَرَ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: نعمتِ البِدْعةُ هَذِهِ، لَمَّا كَانَتْ مِنْ أَفعال الْخَيْرِ وَ دَاخِلَةً فِي حَيِّزِ الْمَدْحِ سَمّاها بِدْعَةً ومدَحَها لأَنَّ النَّبِيَّ، صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم، لم يَسُنَّها لَهُمْ، و إِنما صلَّاها لَيالِيَ ثُمَّ تَرَكَهَا وَ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهَا وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ لَهَا وَ لَا كَانَتْ فِي زَمَنِ أَبي بَكْرٍ و إِنما عُمَرُ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، جَمَعَ الناسَ عَلَيْهَا و ندَبهم إِليها فَبِهَذَا سَمَّاهَا بِدْعَةً، وَ هِيَ عَلَى الْحَقِيقَةِ سنَّة لِقَوْلِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ،عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الخُلفاء الرَّاشِدِينَ مِنْ بَعْدِيوَ قَوْلُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي: أَبي بَكْرٍ وَعُمَرَ، وَ عَلَى هَذَا التأْويل يُحمل الْحَدِيثُ الآخَر:كلُّ مُحْدَثةٍ بِدْعَةٌ، إِنما يُرِيدُ مَا خالَف أُصولَ الشَّرِيعَةِ وَ لَمْ يُوَافِقِ السُّنَّةَ، و أَكثر مَا يُسْتَعْمَلُ المُبْتَدِعُ عُرْفاً فِي الذمِّ»
و سخن عمر که گفت: «این بدعت خوبی است»، از همین نوع است. از آنجائی که عمل عمر از افعال خیر بوده و داخل در مدحیات بوده است، هم گفته بدعت است و هم گفته بدعت خوبی است. بدعت گفت، چون پیغمبر نماز تراویح را سنت قرار نداد، فقط چند شبی خواند و ترک کرد و مردم را بر این نماز جمع نکرد. در زمان ابوبکر هم خوانده نشد و فقط عمر نماز جماعت تراویح را برپا کرد، و مردم را بر اقامه آن تحریک کرد. لذا گفت این نماز، بدعت است. البته در حقیقت این بدعت، سنت است. زیرا پیغمبر گفت: «بر شما باد پیروی کردن از سنت من و سنت خلفای هدایتگر بعد از من.» و همچنین گفت:«بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید. بنابراین مطلب، این روایت پیامبر که گفت: «هر چیز جدیدی که ایجاد بشود، بدعت است» مرادش هر چیزی است که مخالف اصول شریعت باشد و موافق سنت نباشد و در عرف عرب، کلمه بدعت، اکثراً در ذم استعمال می‌شود.

۳.۶ - ابن‌تیمیه


«ابن‌تیمیه» در مورد بدعت تراویح، که خلیفه دوم آن را پایه گذاری نمود، نکاتی دارد که اگر دقت شود، خالی از تأمل نیست:
«قَالَ عُمَرُ: نِعْمَتِ الْبِدْعَةُ هَذِهِ، وَ الَّتِي تَنَامُونَ عَنْهَا أَفْضَلُ مِنَ الَّتِي تَقُومُونَ يُرِيدُ بِذَلِكَ آخِرَ اللَّيْلِ، وَ كَانَ النَّاسُ يَقُومُونَ أَوَّلَهُ. وَ هَذَا الِاجْتِمَاعُ الْعَامُّ لَمَّا لَمْ يَكُنْ قَدْ فُعِلَ سَمَّاهُ بِدْعَةً، لِأَنَّ مَا فُعِلَ ابْتِدَاءً يُسَمَّى بِدْعَةً فِي اللُّغَةِ، وَ لَيْسَ ذَلِكَ بِدْعَةً شَرْعِيَّةً ; فَإِنَّ الْبِدْعَةَ الشَّرْعِيَّةَ الَّتِي هِيَ ضَلَالَةٌ هِيَ مَا فُعِلَ بِغَيْرِ دَلِيلٍ شَرْعِيٍّ كَاسْتِحْبَابِ مَا لَمْ يُحِبَّهُ اللَّهُ، وَ إِيجَابِ مَا لَمْ يُوجِبْهُ اللَّهُ وَ تَحْرِيمِ مَا لَمْ يُحَرِّمْهُ اللَّهُ، فَلَا بُدَّ مَعَ الْفِعْلِ مِنِ اعْتِقَادٍ يُخَالِفُ الشَّرِيعَةَ، وَ إِلَّا فَلَوْ عَمِلَ الْإِنْسَانُ فِعْلًا مُحَرَّمًا يَعْتَقِدُ تَحْرِيمَهُ لَمْ يُقَلْ إِنَّهُ فَعَلَ بِدْعَةً.»
عمر گفت: این بدعت خوبی است. و کسانی که در زمان نماز تراویح می‌خوابند، از کسانی که به اقامه تراویح مشغول‌اند، بهتر هستند. منظور عمر، اقامه تراویح در آخر شب بود. در حالی که مردم اول شب، نماز تراویح را اقامه می‌کردند. و چون این اجتماع عمومی، قبلاً سابقه نداشته است، عمر آن را بدعت نامید. زیرا که در لغت، آنچه که ابتداءً انجام بگیرد را بدعت می‌نامند. و این نماز تراویح، بدعت شرعی نبوده است. چرا که بدعت شرعی، که ضلالت و گمراهی هست، آن است که بدون دلیل شرعی انجام گیرد. مثل مستحب شمردن چیزی که خدا آن را دوست نمی‌دارد، یا واجب کردن چیزی که خدا آن را واجب نکرده است، یا حرام کردن چیزی که خدا آن را حرام نکرده است. بدعت شرعی هم انجام یک کار است و هم اعتقاد به مخالف شریعت بودن آن است و گرنه اگر شخصی کار حرامی را انجام دهد و معتقد به حرمتش هم باشد، به آن بدعت نمی‌گویند.

۴ - پیامبر و نماز تراویح



طبق نقل منابع معتبر اهل‌سنت، پیغمبر فقط یک شب نماز تراویح را خواند، آن‌ هم فرادی، ولی عده‌ای به ایشان اقتدا کردند. حضرت چون دید که مردم به ایشان اقتدا کردند، ناراحت شد و از فردا شب به مسجد نیامد.
این روایت را «بخاری» در صحیح خودش نقل می‌کند:
«فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي فِيهَا، فَتَتَبَّعَ إِلَيْهِ رِجَالٌ وَجَاءُوا يُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، ثُمَّ جَاءُوا لَيْلَةً فَحَضَرُوا، وَأَبْطَأَ رَسُولُ اللَّهِ عَنْهُمْ فَلَمْ يَخْرُجْ إِلَيْهِمْ، فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ وَحَصَبُوا البَابَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ مُغْضَبًا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: «مَا زَالَ بِكُمْ صَنِيعُكُمْ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيُكْتَبُ عَلَيْكُمْ، فَعَلَيْكُمْ بِالصَّلاَةِ فِي بُيُوتِكُمْ، فَإِنَّ خَيْرَ صَلاَةِ المَرْءِ فِي بَيْتِهِ إِلَّا الصَّلاَةَ المَكْتُوبَةَ؛
شبی پیغمبر اکرم آمد به مسجد و مشغول نماز نافله شد. در این هنگام عده‌ای از مردم آمدند و به نماز نافله پیغمبر اقتدا کردند. فردا شب دوباره در مسجد حاضر شدند ولی پیغمبر دیر کرد و به مسجد نیامد. مردم به درب خانه پیغمبر رفتند و درب خانه پیغمبر را زدند و با صدای بلند ایشان را صدا زدند. در این حال پیغمبر در حالی که غضبناک بود از خانه خارج شد و به مردم فرمود: این چه کاری است که شما انجام می‌دهید؟ من گمان می‌کنم این نماز تراویح بر شما واجب بشود. شما باید نماز نافله را در خانه بخوانید. همانا بهترین نماز انسان نمازی است که در خانه خوانده می‌شود. مگر نماز واجب.»
ترک پیغمبر از اقامه نماز تراویح، در حقیقت، مخالفت عملی ایشان با نماز تراویح بوده است. در روایت دیگری دارد که:
«فَتُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالأَمْرُ عَلَى ذَلِكَ، ثُمَّ كَانَ الأَمْرُ عَلَى ذَلِكَ فِي خِلاَفَةِ أَبِي بَكْرٍ، وَصَدْرًا مِنْ خِلاَفَةِ عُمَرَ؛
رسول اکرم از دنیا رفت و قضیه نماز تراویح به همین شکل بود (یعنی به جماعت خوانده نمی‌شد) و در خلافت ابوبکر هم همین گونه بود و ابتدای خلافت عمر هم این گونه بود.» بخاری در ذیل روایت و در معنی (الأمر على ذلك) می گوید:
«استمر الحال على ترك الجماعة في قيام رمضان» نماز جماعت تراویح در شب‌های ماه رمضان همچنان خوانده نمی‌شد.

۵ - اهل‌سنت و تقسیم بدعت



تقسیم‌بندی بدعت به انواع مختلف، در راستای دفاع از عملکرد خلیفه دوم، در حالی صورت گرفته است که بسیاری از علمای شاخص اهل‌سنت، حتی علمای وهابی، به این امر اعتراض نموده، و تقسیم‌بندی «بدعت» را، امری نادرست شمرده‌اند:

۵.۱ - صالح فوزان


«صالح فوزان» که عضو لجنه دائم افتاء عربستان سعودی است، درباره تقسیم‌بندی «بدعت» به «بدعت حسنه» و «بدعت سیئه» می‌گوید:
«ليس مع من قسَّم البدعة إلى بدعةٍ حسنة و بدعةٍ سيئةٍ دليلٌ؛ لأن البدع كلَّها سيئةٌ؛ لقوله صلى الله عليه وسلم: (كل بدعة ضلالة، وكل ضلالة في النار ) [رواه النسائي في سننه ( ۳/۱۸۸-۱۸۹ ) من حديث جابر بن عبد الله بنحوه، و رواه الإمام مسلم في صحيحه ( ۲/۵۹۲ ) بدون ذكر: " وكل ضلالة في النار "»
کسی که بدعت را به حسنه و سیئه تقسیم کرده است، هیچ دلیلی بر این تقسیم ندارد. زیرا که تمام انواع بدعتها سیئه هستند. چون پیغمبر فرمود: «تمام بدعت‌ها گمراهی است و هر گمراهی در آتش است» که این روایت را نسائی در سنن خود نقل کرده است و مسلم هم در صحیح خود نقل کرده است ولی عبارت «تمام گمراهی‌ها در آتش است» را ندارد.
[۲۴] فوزان، صالح، المنتقی من فتاوی الفوزان، ج ۱۶، ص۱، فتوای شماره ۹۴.


۵.۲ - ابن‌حجر


«ابن‌حجر» در توضیح روایت پیامبر که تمام انواع بدعت را گمراهی معرفی فرموده است می‌گوید:
«وَالْمُرَادُ بِقَوْلِهِ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ مَا أُحْدِثُ وَلَا دَلِيلَ لَهُ مِنَ الشَّرْعِ بِطَرِيقٍ خَاصٍّ وَلَا عَام»
مراد از «بدعت» در فرمایش پیغمبر که فرمود: هر بدعتی گمراهی است؛ هر چیز جدیدی است که در دین ایجاد می‌شود، در حالی که هیچ دلیل شرعی ندارد. نه دلیل خاص دارد و نه دلیل عام.

۵.۳ - قرطبی


قرطبی در تعریف «بدعت» شاخصه جدیدی را اضافه می کند و می‌گوید:
«وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ يُرِيدُ مَا لَمْ يُوَافِقْ كِتَابًا أَوْ سُنَّةً، أَوْ عَمَلَ الصَّحَابَةِ» مراد از بدعت در کلام پیغمبر، که فرمود هر بدعتی ضلالت است؛ آن چیزی است که موافق کتاب و سنت نباشد و همچنین موافق عمل صحابه نباشد!

۵.۴ - شاطبی


ابو‌اسحاق شاطبی، متوفی ۷۹۰ هجری، درباره تقسیم بندی «بدعت»، به بدعت حسنه و بدعت سیئه، می‌گوید:
«ان ذم البدع و المحدثات عام لا يخص محدثة دون غيرها...انها جاءت مطلقة عامة على كثرتها لم يقع فيها استثناء البته و لم يأت فيها مما يقتضي ان منها ما هو هدى و لا جاء فيها كل بدعة ضلالة الا كذا و كذا و لا شيء من هذه المعاني. فلو كان هنالك محدثة يقتضي النظر الشرعي فيها الاستحسان أو انها لاحقة بالمشروعات لذكر ذلك في آية أو حديث لكنه لا يوجد»
همانا نکوهش بدعت‌ها عمومی است و اختصاص به به یک بدعت خاص ندارد. مذموم بودن بدعت، هر چقدر هم که باشد، هم اطلاق دارد و هم عمومیت دارد و هیچ استثنائی ندارد و چیزی که اقتضاء کند، فلان بدعت، بدعت هدایت است، وجود ندارد. در نصوص نیامده است که تمامی بدعت‌ها گمراهی است مگر فلان بدعت و فلان بدعت. اگر امر تازه ایجاد شده‌ای، استحسان شرعی داشته باشد و یا اینکه مشروع شارع باشد، باید در ضمن یک آیه یا یک روایت، ذکر می‌شد، در حالی که ذکر نشده است.
ایشان در ادامه می‌گوید:
«ان متعقل البدعة يقتضي ذلك بنفسه لانه من باب مضادة الشارع و اطراح الشرع و كل ما كان بهذه المثابة فمحال ان ينقسم إلى حسن و قبيح»
مقتضای برداشت عقلی از بدعت، همین را اقتضاء می‌کند (که بدعت قابل تقسیم نیست)، چون بدعت، به معنای ضدیت با شارع و کنار گذاشتن شرع است و هر چیزی که به این شکل باشد، تقسیم شدنش به نیک و بد، محال است.
یعنی نمی‌شود بگوئیم مخالفت با شارع مقدس یک جا خوب است، یک جا زشت است. رأی و نظر شرع را کنار بگذاریم، یک جا حسن است و یک جا قبیح است.

۵.۵ - ابن‌رجب حنبلی


ابن‌رجب حنبلی، متوفى ۷۹۵هجری، که از فقهای معروف حنابله است، می‌گوید:
«فإنه یری ان قوله صل الله علیه و سلم کل بدعة ضلالة یشمل جمیع اقسام البدعة و لایستثنی منه شيفقوله صلى الله عليه و سلم كل بدعة ضلالة من جوامع الكلم لا يخرج عنه شيء و هو أصل عظيم من أصول الدين و هو شبيه بقوله صلى الله عليه و سلم من أحدث في أمرنا ما ليس منه فهو رد فكل من أحدث شيئا و نسبه إلى الدين و لم يكن له أصل من الدين يرجع إليه فهو ضلالة و الدين بريء منه و سواء في ذلك مسائل الاعتقادات أو الأعمال أو الأقوال الظاهرة و الباطنة»
قول پیغمبر که فرمود: تمام بدعت‌ها گمراهی است، شامل تمام اقسام بدعت می‌شود و هیچ موردی استثناء نیست و فرمایش پیغمبر که فرمود: تمام بدعت‌ها گمراهی است، از سخنان فراگیری است که هیچ موردی از آن خارج نمی‌شود. این کلام پیغمبر، اصل بزرگی از اصول دین است و شبیه این فرمایش است که: «هرکسی در دستورات ما چیزی را ایجاد کند که در دستورات ما نیست، مردود است» پس هر کس چیز جدیدی را ایجاد کند و آن را به دین نسبت دهد، در حالی که هیچ اصل و اساسی در دین ندشته باشد، گمراهی است و دین از آن بیزار است. فرقی هم نمی‌کند که در مسائل اعتقادی باشد یا اعمل و رفتار باشد و یا در سخنان ظاهر و باطن باشد.

۵.۶ - كحلاني


کحلانی، متوفى ۱۱۸۲هـجری، در ذیل قول «عمر» که گفت: «نعمة البدعة هذه»؛ می‌گوید:
«أما قوله: "نعم البدعة"، فليس في البدعة ما يمدح بل كل بدعة ضلالة» این که عمر گفت: این بدعت خوبی است، (سخن نادرستی است) زیرا هیچ بدعتی ستایش نمی‌شود. بلکه تمام بدعت‌ها گمراهی است.

۵.۷ - غامدی


غامدی که از علمای بزرگ عربستان سعودی است، درباره بدعت، نکات زیبائی دارد که قابل دقت است. وی می‌گوید:
«یراد به عند معتقدیه و القائلین به أن البدع الشرعیه لیست مذمومة کلّها بل فیها ما هو حسن ممدوح مثاب علیه من الله فیقسمون البدع الی حسن و قبیح» کسانی که بدعت را قبول دارند می‌گویند تمام بدعت‌های شرعی، ناپسند نیست. بلکه بعضی از بدعت‌ها، پسندیده و مورد تمجید است و از ناحیه خداوند مورد پاداش قرار می‌گیرد. بنابراین بدعت را به بدعت حسن و بدعت قبیح تقسیم می‌کنند.

ایشان در ادامه جمله‌ای دارد که بسیار زیباست؛ می‌گوید:
«و هذا التقسیم اغتر به کثیر من اهل الفضل و العلم و ضل به کثیر من المبتدعة و لبس به علی کثیر من المقلدین و الجهله و العوام فاذا سمع هولاء النهی عن بدعة من البدع کانت الاجابة بأن هذه بدعة حسنة»
این تقسیم‌بندی باعث شده است که بسیاری از صاحبان فضل و دانش، مغرور شوند و از حقیقت باز بمانند و بسیاری از بدعت‌گذاران هم با این تقسیم‌بندی، گمراه شدند و امر بر بسیاری از مقلدین و نادانان و مردم عادی، مشتبه شده است. بنابراین وقتی اینها می‌شنوند که از انجام فلان بدعت نهی شده اند، می‌گویند: این بدعت حسنه است.
[۳۱] غامدی، سعید بن ناصر، حقیقة البدعة و احکامها، ج۱، ص۱۳۸.


«ناصر الغامدی» در ادامه می‌گوید:
«اولاً: القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلة الشرعیة الواردة فی ذم عموم البدع. ان النصوص الذامة للبدعة جاءت مطلقة عامة و على كثرتها لم يرد فيها استثناء البته و لم يأت فيها مما يقتضي ان منها ما هو حسن مقبول عندالله و لا جاء فيها كل بدعة ضلالة الا كذا و كذا و لا شيء من هذه المعاني.فلو كان هنالك محدثات يقتضي النظر الشرعي فيها انها حسنة أو مشروعة لذكر ذلك في نصوص الکتاب أو السنة و لكنه لا يوجد ما یدل علی ذلک بالمنطوق أو المفهوم فدل ذلک علی أن أدلة الذم بأسرها متضافرة علی أن القائدة الکلیه فی ذم البدع لایمکن أن یخرج أن مقتضاها فرد من الأفراد.»
اولاً: قائل شدن به پسندیده بودن بعضی بدعت‌ها، با ادله شرعیه‌ای که تمام بدعت‌ها را مذموم اعلام کرده است، در تناقض است. زیرا نصوصی که بدعت را ناپسند معرفی می‌کند، هم مطلق هستند و هم عمومیت دارند و هرگز استثنائی هم نخورده‌اند. نصی نداریم که مقتصی این باشد که بعضی از بدعت‌ها حسن بوده و مورد قبول شارع هستند و همچنین در نصوص نداریم که بگوید: تمام بدعت‌ها گمراهی هستند مگر فلان بدعت و فلان بدعت. اگر ما امور جدیدالإحداثی داشتیم که از نظر شرعی، اقتضای مشروعیت و یا حسنه بودن را داشت، باید در نصوص کتاب و یا روایات، ذکر می‌شد. ولی این ادله وجود ندارد. نه متن ادله را داریم و نه مفهوم ادله را که به این مشروعیت اشاره کند داریم. بنابراین، نبود ادله مشروعیت و مقبولیت امور جدیدالإحداث، نشانگر این است که ادله مذموم بودن این امور، کلی و فراگیر است. و اقتضای کلی بودن و فراگیر بودن قاعده، در مذموم بودن این امور، این است که نباید فردی از افراد، از عموم مذموم بودن بدعت خارج بشود.

«ثانیاً: من الثابت في الاصول العلمية ان كل قاعدة كلية أو دليل شرعي كلية اذا تكررت في اوقات شتی و احوال مختلفة و لم يقترن بها تقييد و لا تخصيص فذلك دليل على بقائها علی مقتضى لفظها العام المطلق. و أحادیث الذم البدع والتحذیر منها من هذه القبیل فقد کان النبی یردد علی ملأ المسلمین فی أوقات و احوال کثیرة و متنوعة أن کل بدعة ضلالة. و لم یرد فی آیة و لا حدیث ما یقید أو یخصص هذا اللفظ المطلق العام بل و لم یأت ما یفهم منه خلاف ظاهر هذه القاعدة الکلیة و هذا یدل دلالة واضحتاً علی أن هذه القاعده علی عمومها و اطلاقها»
ثانیاً: در اصول عملیه ثابت شده است که هر قاعده کلی و یا دلیل کلی شرعی، وقتی در زمان‌های متعدد و مناسبت‌های مختلف صادر شود، و قید و تخصیصی هم با آن نیاید؛ دلیل بر این است که آن قاعده، طبق اقتضای لفظ عام خودش، بر کلیت خود باقی است و احادیثی که بدعت را ذم می‌کند از همین قبیل است. پیغمبر در زمان‌های مختلف و در شرایط گوناگون در جمع مسلمین فرموده است که تمام بدعت‌ها گمراهی است و در هیچ آیه ای و یا حدیثی، این کلام عام پیغمبر تقیید و یا تخصیص نخورده است. بلکه حتی دلیلی که این تخصیص و یا تقیید از آن فهمیده بشود را هم نداریم و این دلالت آشکاری است بر اینکه این قاعده کلی «کل بدعة ضلالة» بر کلیت و عمومیت خود باقی است.

ایشان یازده مورد استدلال می‌کند بر اینکه «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار» قابل تقیید نیست؛ قابل تخصیص نیست؛ و قابل تقسیم‌بندی به حسن و قبیح نیست. بلکه در تمام موارد اطلاقش حاکم است و عمومیتش کوچکترین ضربه‌ای نخورده است.

۶ - سنت در لغت و اصطلاح



حال که معنی لغوی و اصطلاحی «بدعت» روشن شد، معلوم شد که اولاً مصادیقی که وهابی‌ها آنها را از مصادیق بدعت می‌شمارند، هیچ ارتباطی با «بدعت» نداشته، و این اعمال مسلمین، تحت عمومات قرآنی و روائی قرار گرفته و کاملاً شرعی و جایز است و ثانیاً تقسیم بدعت به بدعت حسنه و بدعت سیئه، و یا انواع دیگر، معنا ندارد و در حقیقت این خیانتی بوده از ناحیه برخی بزرگان اهل‌سنت و وهابی، برای توجیح بدعت تراویح خلیفه دوم!
به تناسب بحث پیش‌ رو، اشاره‌ای هم به معنی لغوی و اصطلاحی «سنت» می‌کنیم، تا معنی کلمه مقابلش یعنی «بدعت»، بیشتر روشن شود.
«ابن‌حجر» می‌گوید: « الْبِدْعَةُ أَصْلُهَا مَا أُحْدِثَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ سَابِقٍ وَ تُطْلَقُ فِي الشَّرْعِ فِي مُقَابِلِ السُّنَّةِ» اصل بدعت، آن چیزی است که بدون داشتن نمونه سابق ایجاد شده باشد و در شرع اسلام «بدعت» در مقابل «سنت» اطلاق می‌شود.

۶.۱ - سنّت در لغت


ابتدا واژه سنت را از نظر لغت شناسان مورد بررسی قرار می‌دهیم.

۶.۱.۱ - طریحی


«السنة في اللغة: الطريقة و السيرة و الجمع سنن كغرفة و غرف» «سنت» در لغت یعنی راه و روش و سیره. جمع آن «سُنَن» است. مثل غُرفه که جمعش غُرَف است.

۶.۱.۲ - ابن‌منظور محمد بن مکرم


«سُنَّةُ اللَّهِ: أَحكامه وأَمره وَنَهْيُهُ. سَنَّ اللَّهُ سُنَّة أَي بَيَّن طَرِيقًا قَوِيمًا. شَمِرٌ: السُّنَّة فِي الأَصل سُنَّة الطَّرِيقِ، وَهُوَ طَرِيقٌ سَنَّه أَوائل النَّاسِ فصارَ مَسْلَكاً لِمَنْ بَعْدَهُمْ» سنت خدا یعنی احکام خدا و امر و نهی خدا. خداوند چیزی را سنت کرد یعنی راه روشن و محکمی را بیان کرد. شَمِر گفته است که سنت در اصل راه و روش است و آن راه و روش پیشینیان است. که مسیر افراد بعد ایشان شد

۶.۱.۳ - زبیدی


«السُّنَّةُ: السِّيرَةُ حَسَنَة كانتْ أَو قَبِيحَة» سنت یعنی سیره، سیره نیکو باشد و یا سیره قبیح باشد.
این گونه معنا کردن «زبیدی»، یعنی دخالت مذهب و اعتقاد لغت نگار در معنا کردن یک لغت. همان روشی که ابن‌منظور در لسان العرب از خود نشان داد.

۶.۱.۴ - محمدتقی حکیم


السنه: معناها الدوام، فقولنا: سنة، معناها الأمر بالادامة؛ سنت در لغت به معنای دوام داشتن است. بنابراین وقتی می‌گوئیم فلان چیز سنت است، یعنی دستور داریم به ادامه دادنش.

۶.۲ - سنّت در اصطلاح


بعد از این که معنای لغوی واژه «سنّت» مشخص شد، باید ببینیم این واژه در «اصطلاح» به چه چیزی اطلاق می‌شود:

۶.۱.۱ - طریحی


«السنة في الصناعة هي طريقة النبي (صلی الله علیه وآله) قولاً و فعلاً و تقريراً، أصالةً أو نيابةً.» سنت در اصطلاح همان راه و روش پیغمبر است. چه قول پیغمبر باشد، چه فعل پیغمبر و چه تقریر پیغمبر. قول و فعل و تقریر پیغمبر اصالتاً باشد یا نیابتاً [مخصوص اهل‌بیت پیامبر]

۶.۲.۲ - ابن‌ منظور محمد بن مکرم


«وَقَدْ تَكَرَّرَ فِي الْحَدِيثِ ذِكْرُ السُّنَّة وَ مَا تَصَرَّفَ مِنْهَا، و الأَصل فِيهِ الطَّرِيقَةُ و السِّيرَة، و إِذا أُطْلِقَت فِي الشَّرْعِ فإِنما يُرَادُ بِهَا مَا أَمَرَ بِهِ النبيُّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، و نَهى عَنْهُ و نَدَب إِليه قَوْلًا وَ فِعْلًا مِمَّا لَمْ يَنْطق بِهِ الكتابُ الْعَزِيزُ وَ لِهَذَا يُقَالُ فِي أَدلة الشَّرْعِ: الكتابُ و السُّنَّةُ أَي الْقُرْآنُ وَ الْحَدِيثُ»
در احادیث وارده از واژه «سنت» و مشتقات آن، زیاد یاد شده است. اصل لغوی این واژه به معنای راه و روش و سیره است و در شرع به معنای آنچه که پیغمبر دستور داده و نهی کرده و به آن دعوت کرده، چه با زبان و چه با عمل؛ از مواردی که قرآن به آن اشاره نکرده است؛ اطلاق می‌شود. به همین خاطر در بیان و شمارش ادله شرعی می‌گویند: کتاب و سنت یعنی قرآن و حدیث.

۶.۲.۳ - ابن‌ حجر


«وَ مَعْنَى قَوْلِهِ سُنَّةً أَيْ شَرِيعَةً وَ طَرِيقَةً لَازِمَةً» سنت یعنی شریعت اسلامی و راه و روش لازم و قطعی دینی.

۶.۲.۴ - شوکانی


شوکانی که تفکرات نزدیک به وهابیت دارد، در معنای «سنت» می‌گوید:
«وَأَمَّا مَعْنَاهَا شَرْعًا: أَيْ: فِي اصْطِلَاحِ أَهْلِ الشَّرْعِ فَهِيَ: قَوْلُ النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَ فِعْلُهُ وَ تَقْرِيرُهُ، وَ تُطْلَقُ بِالْمَعْنَى الْعَامِّ عَلَى الْوَاجِبِ وَ غَيْرِهِ فِي عُرْفِ أَهْلِ اللُّغَةِ وَ الْحَدِيثِ، وَ أَمَّا فِي عُرْفِ أَهْلِ الْفِقْهِ فَإِنَّمَا يُطْلِقُونَهَا عَلَى مَا لَيْسَ بِوَاجِبٍ، وَ تُطْلَقُ عَلَى مَا يُقَابِلُ الْبِدْعَةَ كَقَوْلِهِمْ: فُلَانٌ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ.»
سنت در اصطلاح شرع عبارت است از قول نبی و فعل نبی و تقریر نبی. واژه «سنت» در عرف عمومی اهل لغت و حدیث به امر واجب و غیر واجب اطلاق می‌شود. ولی در عرف اهل فقه، سنت به آن چیزی که واجب نباشد اطلاق می‌شود. و همچنین سنت در مقابل بدعت نیز استعمال می‌شود مثل این که می‌گویند: فلانی از اهل‌سنت است.

۶.۲.۵ - مظفر


«السنة في اصطلاح الفقهاء: قول النبی أو فعله أو تقریره. أما فقهاء الإمامیه بالخصوص فلما ثبت لدیهم أن المعصوم من آل البیت یجری قوله مجری قول النبی من کونه حجةعلی العباد واجب الإتباع فقد توسعوا فی اصطلاح السنه. فکانت السنةبإصطلاحهم: قول المعصوم أو فعله أو تقریره.»
واژه «سنت» در اصطلاح فقهاء اسلام عبارت است از قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله). ولی فقهای امامیه از آنجائی که برای ایشان ثابت شده است که قول ائمه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مثل قول پیامبر بر بندگان، حجت شرعی است و تبعیت از قولشان واجب است؛ از این رو واژه سنت را توسعه داده و اینگونه تعریف کرده‌اند که: سنت عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم.
علامه مظفر در علت این توسعه معنای سنت از ناحیه فقهای شیعه، می‌گوید:
«والسر فی ذلک أن الأئمةمن آل البیت علیهم السلام لیسوا هم من قبیل الرواةعن النبی و المحدثین عنه لیکون قولهم حجةمن جهةأنهم ثقاةفی الروایةبل لأنهم هم المنصوبون من الله تعالی علی لسان النبی لتبلیغ الأحکام الواقعیه فلا یحکمون الا عن الأحکام الواقعیه عندالله تعالی کما هی.»
دلیل توسعه معنای سنت در لسان فقهای شیعه این است که ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) از قبیل سایر روات و ناقلین حدیث نیستند که از پیغمبر روایت نقل کرده باشند، تا از بابت ثقه بودنشان روایاتشان حجت باشد؛ بلکه خود اهل‌بیت، از ناحیه خداوند متعال و توسط پیغمبر اکرم، برای تبلیغ احکام واقعی الهی نصب شده‌اند. بنابراین، اهل‌بیت هر حکمی را که بیان می‌کنند، عیناً احکام واقعی الهی است.

۶.۳ - سنت در لسان معصومین


«علامه مجلسی» در کتاب شریف «بحارالأنوار» ج ۶۸ ص ۲۵۷، یک بابی را باز کرده است (باب ۷۲)، به نام باب «ثواب من سن سنة حسنة». جامع‌ترین جائی که کلمه «سنّت» در لسان معصومین مطرح شده است، همین باب از کتاب بحارالأنوار است. به عنوان نمونه، چند روایت را نقل می‌کنیم:

پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید:
«أَلَا إِنَّ لِكُلِ‌ عِبَادَةٍ شِرَّةً ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى فَتْرَةٍ فَمَنْ صَارَتْ شِرَّةُ عِبَادَتِهِ إِلَى سُنَّتِي فَقَدِ اهْتَدَى وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِي فَقَدْ ضَلَّ وَ كَانَ عَمَلُهُ فِي تَبَابٍ أَمَا إِنِّي أُصَلِّي وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَكُ وَ أَبْكِي فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِي وَ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي وَ قَالَ كَفَى بِالْمَوْتِ مَوْعِظَةً وَ كَفَى بِالْيَقِينِ غِنًى وَ كَفَى بِالْعِبَادَةِ شُغُلًا؛
آگاه باشيد براى هر عبادتى، ابتداً رغبت و ميل زيادى هست. سپس تدريجاً بسوى سستى منتهى مى‌شود. آن كسى كه رغبت و ميل شديد او به عبادت بر طبق سنت من باشد، مسلماً او هدايت يافته و آن كس كه با سنت و روش من مخالفت كند در گمراهى و ضلالت است و عملش بر زيانش خواهد بود. بدانيد من كه رسول خدا هستم، هم نماز مي‌خوانم، هم مي‌خوابم. گاهى روزه مي‌گيرم و گاهى هم افطار نموده و روزه نمي‌گيرم. مي‌خندم، گريه هم مي‌كنم. پس هر كه از سنت و روش من روگردان شود چنين كسى از من نيست و من از او بيزار هستم. براى پند و اندرز گرفتن، مرگ كافى است و ایمان و یقین به رازقیت خدا براى تامين غنا و بى‌نيازى كافى است و براى اشتغال انسان به كار، عبادت الهى كافى است.»

امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) هم می‌فرماید:
«طُوبَى‌ لِمَنْ‌ ذَلَ‌ فِي نَفْسِهِ وَ طَابَ كَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَة؛
خوشا به حال آن کس که خود را کوچک می‌شمارد و کسب و کار او پاکیزه است و جانش پاک و اخلاقش نیکوست. که مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا بخشش می‌کند و زبان را از زیاده گوئی باز می‌دارد و آزار او به مردم نمی‌رسد و سنت پیامبر او را کفایت کرده بدعتی در دین خدا نمی‌گذارد.»

امام صادق(سلام‌الله‌علیه) نیز می‌فرماید:
«أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًى كَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‌ءٌ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلَالَةٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْ‌ء؛
میمون قداح از امام صادق نقل می کند که حضرت فرمود: هرگاه بنده‌ای از بندگان خدا، سنت هدایتگری را بناگذاری کند اجر و پاداش تمام کسانی که به آن سنت عمل بکنند، برای او نیز هست بدون اینکه از پاداش عمل کننده‌ها کاسته شود و نیز هرگاه بنده‌ای از بندگان خدا سنت گمراه کننده‌ای بنا نهد، گناه تمام کسانی که به آن سنت گمراه عمل کنند بر او نیز هست بدون اینکه از گناه عاملین به آن سنت سیئه کاسته شود.»

۷ - ضایع شدن سنت‌ پیامبر



وهابی‌ها، تا توانستند به اعمال و گفتار مسلمین، برچسب بدعت زدند. هر کاری که مخالف فکر و اندیشه و کردار آنها باشد، بدعت محسوب می‌شود! وهابی‌ها خود را پیرو سلف معرفی می‌کنند و مدعی هستند که اعمال کنونی جامعه اسلامی، مملو از بدعت است و اعمال سلف گذشته، حاکی از سنت صحیح پیامبر بود، و ما باید آنها را زنده کنیم! این ادعا، در حالی از ناحیه وهابی‌ها مطرح می‌شود، که گزارش تاریخ از صدر اسلام، بیانگر ضایع شدن سنت‌های پیامبر، به فاصله کمی از رحلت آن بزرگوار است:

۷.۱ - نماز


بخاری از «انس بن مالک» متوفی ۹۳ قمری نقل می‌کند که می‌گوید:
«مَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قِيلَ: الصَّلاَةُ؟ قَالَ: أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ مَا ضَيَّعْتُمْ فِيهَا»
من از سنت‌های زمان پیغمبر، دیگر چیزی را نمی‌بینم. گفته شد: نماز؟ گفت: آیا شما نماز را هم ضایع نکردید!؟

در روایتی دیگر، «بخاری» از شخصی به نام «زهری» نقل می کند:
«الزُّهْرِيَّ، يَقُولُ: دَخَلْتُ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ بِدِمَشْقَ وَ هُوَ يَبْكِي، فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكَ؟ فَقَالَ: «لاَ أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا أَدْرَكْتُ إِلَّا هَذِهِ الصَّلاَةَ وَ هَذِهِ الصَّلاَةُ قَدْ ضُيِّعَتْ»
زهری می‌گوید: روزی در دمشق، بر انس بن مالک وارد شدم، در حالی که او گریه می‌کرد، به او گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: از سنت‌های پیغمبر که می‌شناختم، فقط نماز باقی مانده بود، که این هم ضایع شد.

«شافعی» در کتاب «أم» که از کتابهای معتبر اهل‌سنت هست، می‌گوید:
«كُلُّ سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غُيِّرَتْ حَتَّى الصَّلَاةِ» تمام سنت‌های پیغمبر تغییر داده شد، حتی نماز.
[۴۷] شافعی، محمد بن ادریس، الأم، ج۱، ص۲۳۵.


در «بصره» و بعد از جنگ جمل، امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) که نماز می‌خواند، راوی وقتی نماز امام را می‌بیند، می‌گوید:
«ذَكَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَةً كُنَّا نُصَلِّيهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ» این مرد (علی) با نمازش، ما را یاد نمازی انداخت که با پیغمبر می‌خواندیم.

۷.۲ - قیام به نماز


«طبرانی» در «معجم الأوسط» از یزید بنِ خُمَیر نقل می‌کند که گفت:
«سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ بُسْرٍ: أَيْنَ حَالُنَا مِنْ حَالِ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا؟ فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ نُشِرُوا مِنَ الْقُبُورِ مَا عَرَفُوكُمْ إِلَّا أَنْ يَجِدُوكُمْ قِيَامًا تُصَلُّونَ» از عبدالله بن بسر پرسیدم: وضعیت ما با وضعیت مسلمان‌های قبل از ما چه تفاوتی دارد؟ گفت: به خدا قسم اگر مسلمان‌های قبل از ما، از قبرها برانگیخته شوند، شما را نخواهند شناخت، جز این که، شما را در حال قیام می‌بینند که نماز می‌خوانید.؛؛

۷.۳ - اذان


«ذهبی» از مُعاویة بن قُرَّةَ نقل می‌کند که گفت:
«أَدْرَكْتُ سَبْعِيْنَ مِنَ الصَّحَابَةِ، لَوْ خَرَجُوا فِيْكُمُ اليَوْمَ، مَا عَرَفُوا شَيْئاً مِمَّا أَنْتُم فِيْهِ إِلاَّ الأَذَانَ» معاویه بن قره می‌گوید: من هفتاد نفر از صحابه را درک کرده‌ام. اگر آنها امروز از قبرها خارج شده و بر شما وارد بشوند، چیزی از سنت پیغمبر در شما نخواهند دید جز اذان.

۷.۴ - قبله


«ابن‌عبدالبر» از «حسن بصری» نقل می‌کند که گفته است:
«لَوْ خَرَجَ عَلَيْكُمْ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا عَرَفُوا مِنْكُمْ إِلَّا قِبْلَتَكُمْ» اگر اصحاب پیغمبر از قبرها خارج شده و بر شما وارد بشوند، از شما چیزی جز قبله، نخواهند شناخت.
[۵۳] ابن‌عبدالبر، يوسف بن عبد الله، جامع بيان العلم و فضله، ج۲، ص۲۰۰.

تمام این روایات نشانگر این است که به خاطر اشتغال خلفا و حاکمان قبل از امیرالمؤمنین، به یک سری از امور، مثل کشورگشائی؛ ماهیت سنت پیغمبر از دست رفت و احیای سنت پیامبر به فراموشی سپرده شد.

۸ - معرفی اجمالی وهابیت



ریشه‌های فرقه «وهابیت» اگر به دقت مورد نظر قرار بگیرد، و برنامه‌های «ابن‌تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» به عنوان رهبران اصلی و اساسی این فرقه، که در طول سالیان تأسیس این فرقه داشتند، مورد مطالعه قرار بگیرد، آنچه به دست خواهد آمد این است که اگر آیات و روایات استفاده شده، از کتاب‌های این فرقه منحرف برداشته شود و مضمون عباراتی را که چهره‌های شاخص این فرقه دارند، در کنار سخنانی که قریش در سیزده سال مبارزه خود با پیغمبر در مکه و ده سال مبارزه در مدینه داشتند، گذاشته شود و این دو فرهنگ پلید، با یکدیگر مقایسه شود، مشخص خواهد شد که برنامه‌های مبارزاتی وهابیت علیه پیغمبر اکرم، با برنامه مبارزاتی ۲۳ ساله قریش، هیچ فرقی نمی‌کند. بلکه در موارد متعددی، شدیدتر از آنها نیز می‌باشد.

آیة الله فاضل لنکرانی (ره)، در این زمینه تعبیر زیبایی دارد و می‌گوید: «وهابیت مولود کفر و یهود است و از اسلام خارج است و هیچ فلسفه‌ای جز مخالفت با اسلام و قرآن ندارد» (پیام معظم له به مناسبت تخریب مجدد حرمین شریف عسکریین ۱۳۸۶/۲۳/۳.)

لذا اگر ما بخواهیم «وهابیت» را در یک جمله معرفی کنیم، باید بگوئیم که «وهابیت» یعنی: «احیای فرهنگ بنی‌امیه و استمرار خط آنها». چرا که این فرقه، برداشت‌های خاصی از شریعت دارند؛ چه از آیات و چه از روایات. آنچه که خودشان برداشت از کتاب و سنت دارند، حجت می‌دانند و برداشت‌های دیگران را باطل و «بدعت» می‌دانند.

«محمد بن عبدالوهاب» بارها به شاگردانش؛ افرادی که حتی الفبای اسلامی را هم بلد نبودند، عوام بودند و تبعیت از محمد بن عبدالوهاب می‌کردند؛ توصیه می‌کرد که آنچه شما خودتان از اسلام برداشت می‌کنید، آن اسلام واقعی است و به آن باید عمل کنید و بر مبنای آن حرکت کنید. نگاهی به برداشت‌های دیگران نداشته باشید!!

۹ - هدف از تأسیس وهابیت



به تصریح علمای سرشناس اهل‌سنت، هدف نهائی وهابیت از تاسیس این فرقه و تکفیر و قتل مسلمان‌ها؛ رسیدن به حکومت و اموال و ثروت و دارائی‌های مسلمان‌ها بوده است. کوثری؛ از علمای بزرگ دانشگاه الازهر مصر؛ در این زمینه می‌نویسد:
«و ليس قصد أول من آثار هذه الفتنة، سوى استباحة أموال المسلمين ليؤسس حكمه بأموالهم على دمائهم باسم أنهم مشركون» قصد اولیه وهابیون از فتنه وهابیت، مباح کردن اموال مسلمین بود تا حکومت خودشان را با این اموال تقویت بکنند. اینها خون مسلمین را مباح می‌کنند به اسم این که این‌ها مشرک هستند.
[۵۴] کوثري، محمد زاهد، مقالات کوثری، ج۱، ص ۳۲۶.


۱۰ - بدعت در وهابیت



وهابی‌ها کتابی دارند به نام «الدُرَرُ السنیَّة فِی الأَجوِبَةِ النَّجدیّة» «مَجموعَةُ رَسائِلَ و مَسائِلَ عُلماء نَجدالأعلام مِن عَصر الشَیخ مُحمدبن عَبدالوهّاب إلی عَصرنا هَذا» یعنی تمام تألیفات، نامه‌ها، سخنرانی‌ها، که از «محمد بن‌عبدالوهاب» و فرزندان او تا عصر حاضر بوده را، در شانزده جلد جمع کرده‌اند. وهابی‌ها در تعریف «بدعت» می‌گویند:

« أن البدعة – و هی ما حدثت بعد القرون الثلاثة - مذمومة مطلقاً خلافاً لمن قال حسنةُ، و قبيحةُ، و لمن قسمها خمسة أقسام. فمن البدع المذمومة التي ننهى عنها: رفع الصوت في مواضع الأذان بغير الأذان سواء كان آيات، أو صلاة على النبي صلى الله عليه وسلم أو ذكرا غير ذلك بعد أذان، أو في ليلة الجمعة، أو رمضان، أو العيدين، فكل ذلك بدعة مذمومة. و قد أبطلنا ما كان مألوفا بمكة، من التذكير، و الترحيم، و نحوه، و اعترف علماء المذاهب أنه بدعة»

بدعت هر آن چیزی است که بعد از سه قرن اول؛ یعنی قرن صحابه، قرن تابعین، و قرن اتباع تابعین، حادث شده است، که مطلقاً مذموم است. برخلاف آن کسانی که بدعت را گفته‌اند بر دو قسم است بدعت حسنه و بدعت سیئه و یا کسانی که بدعت را تقسیم کرده‌اند به پنج قسم. یکی از بدعت‌های مذمومه‌ای که ما از آن نهی می‌کنیم، بلند کردن صداست به کلامی غیر از اذان در وقت اذان و فرقی نمی‌کند که آن صدا، آیه قرآن باشد و یا صلوات بر پیغمبر باشد. صلوات فرستادن در شب جمعه، ماه رمضان، و عید فطر و قربان، همه این‌ها بدعت و مذموم هستند.در شهر مکه الآن مردم الفت گرفته‌اند که ذکر خدا می‌گویند بر یکدیگر رحمت می‌فرستند و امثال این را می‌گویند. علمای مذاهب گفته‌اند که تمامی این‌ها بدعت است.

وهابی‌ها، پشت بند این کلام هم فتوا داده‌اند که:
«ليس في أهل البدع غيبة...نصّ العلماء على جواز غيبة أهل البدع.» غیبت کسانی که اهل بدعت هستند، اشکال ندارد... علما بر جواز غیبت اهل بدعت تصریح کرده‌اند.

۱۱ - نمونه‌هائی از بدعت نزد وهابيت



وهابی‌ها تعدادی از بدعت‌ها را بر شمرده‌اند که در اینجا به ذکر آنها می‌پردازیم.

۱۱.۱ - صلوات قبل و بعد از اذن


«ذکرالصلاة و السلام علی الرسول قبلا لاذان و هکذا الجهر بها بعد الأذان، مع الأذان من البدع المحدثة فی الدین»
سلام و صلوات فرستادن بر پیغمبر قبل از اذان و همچنین بلند صلوات فرستادن بر پیغمبر بعد از اذان، و در حین اذان، از بدعت‌هائی است که در دین ایجاد شده است.
توجه به این نکته جالب است که بدعت بودن و حرام بودن صلوات فرستادن بر پیغمبر، نه از این جهت است که در شرع مقدس اسلام وارد نشده است؛ که اتفاقاً مکرر سفارش شده است؛ بلکه از این جهت است که «محمد بن عبدالوهاب»، از شنیدن صدای صلوات بر پیغمبر، اذیت می‌شده است!!!:

«و کان محمد بن عبدالوهاب ینهی عن الصلاه علی النبی ويتأذىمن سماعها و ینهی عن الاتیان بها لیلة الجمعه و عن الجهر بها علی المنابر ويؤذيمن یفعل ذلک و یعاقبه اشد العقاب و ربما قتله.»
محمد بن عبدالوهاب از درود فرستادن و صلوات بر پیامبر نهی می‌کرد و از شنیدن آن اذیت می‌شد و از آن در شب‌های جمعه نهی می‌نمود و نیز از بلند صلوات فرستادن بر روی منابر جلوگیری می‌کرد و اگر کسی چنین می‌کرد او را اذیت می‌نمود و شدیداً عقاب می‌کرد و چه بسا او را به قتل می‌رسانید.
[۵۸] دحلان، زینی، الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۴۰.


«محمدبن عبدالوهاب» نه تنها از شنیدن صدای صلوات بر پیغمبر اذیت می‌شد، بلکه صلوات فرستنده را نیز می‌کشت و صلوات فرستادن او را از رفت و آمد به خانه یک زن بدکاره برای فحشا، بدتر می‌دانست!!

«حتى أنه قتل رجلا أعمى كان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم في المنارة بعد الأذان فلم ينته وأتى بالصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم فأمر بقتله فقتل. إن الريابة في بيت الخاطئة يعني الزانية أقل إثما ممن ينادي بالصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم في المنائر.»

محمدبن عبدالوهاب مرد نابینایی که مؤذن بود، و آدم صالحی هم بود، صدایی خوبی هم داشت را به قتل رساند. زیرا وقتی که وی را از صلوات فرستادن بر پیغمبر اکرم در بالای مناره بعد از اذان نهی کرد، و او گوش نداد و بر پیغمبر اکرم صلوات فرستاد، دستور داد او را بکشند و کشتند. بعد گفت همانا رفت و آمد به خانه یک زن خطاکار یعنی زن زنا کار، برای فحشا؛ گناهش کمتر است ازکسی بر بالای مناره بر پیغمبر صلوات می فرستد.
[۵۹] دحلان، زینی، الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۴۰.


البته ناگفته نماند که اذیت شدن «محمد بن عبدالوهاب»، از شنیدن صدای صلوات، مسبوق به سابقه بوده و سلف فکری ایشان، «معاویة بن ابی‌سفیان» نیز از شنیدن نام مبارک پیغمبر در اذان، به شدت ناراحت می‌شد:

«مطرف بن المغيرة بن شعبة قال: قال ابی : قلت له (للمعاویه) وقد خلوت به: إنك قد بلغت منا يا أمير المؤمنين، فلو أظهرت عَدْلاً وبسطت خيراً فإنك قد كبرت، ولو نظرت إلى إخوتك من بني هاشم فوصَلْتَ أرحامهم فوالله ما عندهم اليوم شيء تخافه، فقال لي: هيهات هيهات!! مَلَكَ أخوتَيْمٍ فعدل وفعل ما فعل، فواللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكره،... وإن أخا هاشم يُصْرَخُ به في كل يوم خمس مرات: أشهد أن محمداً رسول الله، فأي عمل يبقى مع هذا؟ لا أمَ لك؛ والله ألا دفناً دفناً»

مطرف نقل می‌کند پدرم مغیرة بن شعبه می‌گفت در یکی از ملاقات‌های خود به معاویه گفتم بنی‌هاشم اقتدار خود را از دست داده‌اند و خطری از ناحیه آنها حکومت تو را تهدید نمی‌کند چه بهتر که بر آنها سخت نگیری و آنان را مورد محبت قرار دهی. معاویه گفت پس از مرگ ابوبکر، عمر و عثمان هیچ اثری از آنان باقی نمانده و نامی از آنان برده نمی‌شود اما هر روز پنج مرتبه فریاد اشهد ان محمد رسول الله به گوش می‌رسد با این وضع دیگر چه چیزی برای ما بنی‌امیه باقی مانده است. به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبان‌ها نیندازم آرام نخواهم گرفت.
[۶۰] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۵۴.
؛

۱۱.۲ - صدق الله العظیم


«قول صدق الله العظیم بعد الإنتهاء من قراءة القرآن بدعة» گفتن «صدق الله العظیم» بعد از تمام شدن قرائت قرآن، بدعت است.

۱۱.۳ - جشن میلاد


«وأعيادُ الموالد نوعٌ من العبادات المُحْدَثَةِ في دين اللّه فلايجوز عملُها لأيٍّ من الناس مهما كان مقامُه أو دَوْرُه في الحياة» جشن تولّد، نوعى از عباداتى است كه در دين افزوده شده و براى هيچ فردى اگرچه از شخصيّت‌هاى برجسته جامعه و داراى موقعيّت ممتاز هم باشد، جايز نيست.

۱۱.۴ - تسبیح با سنگریزه


«و روى ابن وضاح: أن عبد الله بن مسعود حُدث: أن أناساً يسبحون بالحصى في المسجد و أتاهم و قد كوّم كل رجل منهم كومة من حصى بين يديه إنكم لأهدى من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أو أضل؟ بل هذه، يعني: أضل..»
ابن‌وضاح نقل کرده است که ابن‌مسعود حدیث می‌گفت، این مردم وقتی می‌خواستند تسبیح بگویند با ریگ تسبیح می‌گفتند آمدم مسجد دیدم هرکس یک کپه‌ای از ریگ مقابل خود دارد گفتم اینها چیست؟ گفتند: این سنگ ریزه را آورده‌ایم هر تسبیح که می‌گوئیم یکی از این سنگریزه‌ها را می‌گذاریم کنار که عدد را گم نکنیم. آیا شما از اصحاب پیغمبر هدایت یافته‌ترید یا گمراه‌تر از آن‌هائید بلکه شما از اصحاب پیغمبر گمراه‌تر هستید

۱۱.۴.۱ - احاطه حرمین با بدعت‌


وهابی‌ها معتقدند که حرمین شریفین مکه و مدینه و بسیاری از بلاد دیگر از جمله طائف و عراق و... را اعتقادات باطل و بدعت‌ها فرا گرفته است:

ومن العجب أن هذه الاعتقادات الباطلة، والمذاهب الضالة، والعوائد الجائرة، والطرائق الخاسرة قد فشت و ظهرت، و عمت و طمت، حتى بلاد الحرمين الشريفين!
عجیب است که این اعتقادات باطل، و مذاهب ضاله، و عادت‌های جاری، و راه‌های خسارت بخش، گسترش یافته، و ظاهر شده و عمومی شده، و فراگیر گشته؛ حتی بلاد حرمین شریفین را هم فرا گرفته است.

«وفي الطائف، قبر ابن عباس، رضي الله عنهما، يفعل عنده من الأمور الشركية التي تشمئز منها نفوس الموحدين و تنكرها قلوب عباد الله المخلصين كذلك ما يفعل بالمدينة المشرفة »
کنار قبر «ابن‌عباس» در طائف، کارهای شرکی را انجام می‌دهند که نفس موحدین از او اشمئزاز دارد و قلوب بندگان خالص خدا آن را نمی‌پذیرد. در مدینه مشرفه هم از این قبیل بدعت‌ها صورت می‌گیرد.

«و بالغوا في مخالفة ما جاء به محمد عليه أفضل الصلاة والسلام، من النهي عن تعظيم القبور»
و در تعظیم قبور، که رسول اکرم آن را نهی کرد بود، مبالغه می‌کنند.

«كذلك مشهد العلوي، بالغوا في تعظيمه و توقيره، و خوفه و رجائه»
همچنین در مشهد علوی (نجف اشرف)، که در تعظیم و بزرگداشتش و در خوف و رجایش مبالغه می‌کنند.

«و أما بلاد مصر... فقد جمعت من الأمور الشركية...، لا سيما عند مشهد أحمد البدوي و أمثاله من المعتقدين المعبودين، فقد جاوزوا بهم ما ادعته الجاهلية لآلهتهم.»
دربلاد مصر، مردم چقدر گرفتار شرک هستند. مخصوصاً در مشهد احمد بدوی؛ که از بزرگان خود اهل‌سنت است؛ و امثال این‌ها. که از آنچه که جاهلیت برای آلهه خود می‌پنداشتند، فراتر رفته‌اند.

«كذلك ما يفعل في بلدان اليمن...و ففي صنعاء»
در بلاد یمن و صنعا چه کارهای خلافی انجام می‌دهند.

«وفي أرض نجران من تلاعب الشيطان، و خلع ربقة الإيمان...»
همچنین در منطقه نجران شیطان دارد با مردم بازی می‌کند! آن ربقه ایمان را از گردن مردم دور می‌اندازد. در حلب و دمشق و سایر بلاد شام، همچنین موصل و بلاد اکراد اصناف شرک و فسق و فجور در آنجا هست.

«وعندهم المشهد الحسيني، قد اتخذه الرافضة وثنا، بل رباً مدبراً و خالقاً ميسراً، و أعادوا به المجوسية، و أحيوا به معاهد اللات و العزى»
در عراق، حرم امام حسین را مردم بت قرار داده‌اند. بلکه بالاتر، آن را پروردگار خویش و خالق خویش قرار داده‌اند. عادات مجوسی را اجرا می‌کنند و آن عهد و پیمان لات و عزی را در مشهد امام حسین احیا می‌کنند!

۱۱.۴.۲ - صحیح بودن روش وهابیت


«ولا ينبغي لأحد من الناس العدول عن طريقتهم و مخالفة ما استمروا عليه في أصول الدين فإنه الصراط المستقيم الذي من حاد عنه فقد سلك طريق أصحاب الجحيم »
هیچ کسی حق ندارد از راه و روش آل شیخ برگردد و عدول کند و جایز نیست از اصول دینی که آل شیخ بر آن استمرار داشتند، مخالفت کنند. طریقه «آل شیخ» و «محمدبن عبدالوهاب» صراط مستقیم است و هرکس از این صراط مستقیم منحرف شود، راه اصحاب جهنم را پیموده است.

۱۱.۵ - مراسم میلاد پیامبر


«بن باز» مفتی اعظم سابق عربستان سعودی می‌گوید:
«لا يجوز الاحتفال بمولد الرسول صلى الله عليه وسلم و لا غيره؛ لأن ذلك من البدع المحدثة في الدين لأن الرسول صلى الله عليه وسلم لم يفعله، و لا خلفاؤه الراشدون، و لا غيرهم من الصحابة»
برگزاری جشن میلاد پیغمبر و دیگران جایز نیست زیرا این از بدعت‌هایی است که در دین ایجاد شده است. زیرا پیغمبر اکرم و خلفای راشدین و دیگر صحابه این کار را انجام نداده‌اند.

۱۱.۵.۱ - اصالة الإباحه


ملاک در شریعت اسلام، گفتار و عمل انجام داده پیغمبر است نه عمل انجام نداده پیغمبر! آیا قرآن جایی گفته است که ایهاالناس هر عملی را که پیغمبر انجام نداده، بدعت است!؟ پیغمبر اکرم همسرش را طلاق نداد؛ پس آیا طلاق دادن همسر بدعت است!؟ وقتی پیغمبر اکرم «اصالة الإباحه» را تأسیس کرد، معنایش این می‌شود که تمام چیزها بر شما «حلال» است، مگر مواردی را که من «حرام» اعلام کردم. این «اصالة الإباحه» قاعده‌ای است که تمام فرق اسلامی قبول دارند.

«ابن‌حجر عسقلانی» از استوانه‌های علمی اهل‌سنت است که می‌گوید:

«أَنَّ الْأَصْلَ فِي الْأَشْيَاءِ الْإِبَاحَةُ حَتَّى يَرِدَ الشَّرْعُ بِخِلَافِ ذَلِكَ» اصل در تمام اشیاء اباحه است مگر این که از شرع، خلاف این اباحه ثابت شود.
تفکر امروز وهابیت، یک نوع جمود فکری است. یک نوع تحجر فکری است. این جمود است که بیائیم بگوئیم: «کلّما لم یفعله النبی و الخلفاء، فهو بدعه.» چرا که در زمان حیات نبی مکرم که یازده سال در مدینه بودند، به قدری گرفتاری و مشکلات داشتند که اصلاً به این مسائل نمی‌رسیدند.

«ابن‌اثیر» در این زمینه می‌نویسد:

«وَمَا لَمْ يَكُنْ لَهُ مِثَالٌ مَوْجُودٌ كنَوْع مِنَ الجُود وَالسَّخَاءِ وفعْل الْمَعْرُوفِ فَهُوَ مِنَ الْأَفْعَالِ الْمَحْمُودَةِ، وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ فِي خِلَافِ مَا وَردَ الشَّرْعُ بِهِ؛ لِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ جَعل لَهُ فِي ذَلِكَ ثَوَابًا فَقَالَ «مَنْ سَنّ سُنة حسَنة كَانَ لَهُ أجْرها وأجرُ مَنْ عَمِل بِهَا» وَقَالَ فِي ضِدّه «وَمَنْ سَنَّ سُنة سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِل بِهَا» وَذَلِكَ إِذَا كَانَ فِي خِلَافِ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

مواردی از افعال، که مصداق مشخصی ندارند، مثل انواع بخشش‌ها و سخاوت‌ها و افعال نیک و پسندیده؛ تمامی این افعال هم در زمره افعال عمومی پسندیده شارع قرار می‌گیرند. زیرا پیامبر اکرم برای اینگونه اعمال، ثوابی در نظر گرفته و فرموده است: هر کس سنت نیکوئی بنابگذارد، پاداش آن عمل و پاداش تمام کسانی که به آن عمل کنند، بر پایه گذار آن سنت تعلق می‌گیرد. البته جایز نیست که این افعال صورت گرفته، خلاف دستورات شرع باشد. زیرا پیغمبر فرمود: هر کس سنت سیئه ای را پایه گذاری کند، گناه آن عمل سیئه، و گناه تمام کسانی که به آن عمل کنند، بر گردن سنت‌گذار خواهد بود و این اعمال سیئه، اعمالی است در خلاف دستورات خدا و پیغمبر خدا.

آیه قرآن می فرماید:

«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌؛ بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‌کنم جز دوست داشتن نزدیکانم

«مودت قربی» در زمان پیغمبر یک مصداق داشت، در زمان ما هم یک مصداق دیگر دارد.

یا آیه شریفه که می‌فرماید:

«فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوه...؛ و آنهایی که به او ایمان آوردند و گرامیش داشتند و یاریش نمودند.»
گرامی داشتن پیامبر، در این آیه مطلق ذکر شده است و هیچ قیدی ذکر نکرده است و لذا می‌تواند مصادیق متعددی داشته باشد.

قرآن کریم در مورد درخواست حواریون حضرت عیسی می‌فرماید:

«إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماء؛ در آن هنگام که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می‌تواند مائده‌ای از آسمان بر ما نازل کند؟»

حضرت عیسی هم، این خواسته «بنی‌اسرائیل» را از خداوند درخواست می‌کند و می‌گوید:

« اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا؛ خداوندا، ای پروردگار، ما از آسمان مائده‌ای بر ما نازل کن تا عیدی برای اول و آخر ما باشد.

حال سؤال این جاست که: آیا مائده آسمانی ارزش بیشتری دارد، یا رسالت پیغمبر اکرم؟ آیا مائده آسمانی ارزش بیشتری دارد یا روزی که پیغمبر اکرم، و منجی بشریت، به دنیا آمد؟ وقتی برای نزول یک مائده، می‌خواهند تا روز قیامت جشن بگیرند و عید بگیرند، برای تولد بهترین مخلوق عالم، و عزیزترین پیغمبر هستی، چه باید کرد؟

۱۱.۵.۲ - سیوطی و میلاد پیامبر


سؤالی در زمینه مراسم احتفال نبی‌مکرم، از «سیوطی» شده است و ایشان جواب جالبی از این سؤال داده است:

«فقد وقع السؤال عن عمل المولد النبوي في شهر ربيع الأول ما حكمه من حيث الشرع؟ و هل هو محمود أو مذموم ؟ و هل يثاب فاعله؟ و الجواب : عندي أن أصل عمل المولد الذي هو اجتماع الناس و قراءة ما تيسر منالقرآن و رواية الأخبار الواردة في مبدأ أمر النبي صلى الله عليه وسلّم و ما وقع في مولده من الآيات ثم يمد لهم سماط يأكلونه و ينصرفون من غير زيادة على ذلك هو من البدع الحسنة التي يثاب عليها صاحبها لمافيه من تعظيم قدر النبي صلى الله عليه وسلّم و إظهار الفرح و الاستبشار بمولده الشريف»

از برگزاری مراسم جشن میلاد پیغمبر در ماه ربیع الأول سؤال شده که حکمش چیست؟ و آیا این عمل پسندیده است یا ناپسند است؟ و آیا فاعل این کار اجر و پاداش دارد یا نه؟ جواب: به نظر من اصل برگزاری جشن میلاد پیغمبر، که مردم جمع می‌شوند و آیاتی از قرآن را می‌خوانند و اخبار و روایات و نشانه‌های واقع شده در میلاد پیغمبر را بیان می‌کنند، و سپس بساط غذائی پهن می‌کنند و می‌خورند و می‌روند؛ این از بدعت‌های پسندیده‌ای است که شرکت کنندگان در این مراسم به خاطر تعظیم جایگاه نبی‌ مکرم و اظهار شادی و خوشحالی به خاطر ولادت شریف پیغمبر، اجر و پاداش دارند.

«حلبی» هم در رابطه با برگزاری جشن میلاد پیامبر اکرم، نکته زیبائی را از «ابن‌جوزی» نقل می‌کند و می‌نویسد:

«قال ابن الجوزي: من خواصه أنه أمان في ذلك العام، وبشرى عاجلة بنيل البغية والمرام.» ابن‌جوزی گفته است که یکی از خاصیت‌های برگزاری مراسم جشن پیامبر این است که برگزاری این مراسم باعث امان مردم از بلایا در آن سال است و بشارتی است در آینده برای برآورده شدن حاجات و خواسته ها.

البته در این زمینه، «سیوطی» تعبیر دیگری نیز دارد که جالب است:

«فتشريف هذا اليوم متضمن لتشريف هذا الشهر الذي ولد فيه ، فينبغي أن نحترمه حق الاحترام و نفضله بما فضل الله به الأشهر الفاضلة» گرامی داشتن روز ولادت پیغمبر، گرامی داشتن این ماه است که پیغمبر در آن به دنیا آمده است. پس سزاوار است که ما این روز را به تمام معنا محترم بداریم و این ماه را بزرگ بداریم زیرا خداوند این ماه را بر دیگر ماه‌ها برتری داده است.

«صالحی شامی» که تقریباً معاصر «سیوطی» است، در زمینه احتفال مولد النبی می‌نویسد:

«الباب الثالث عشر في أقوال العلماء في عمل المولد الشريف و اجتماع الناس له و ما يحمد من ذلك و ما يذمقال الحافظ أبو الخير السخاوي- رحمه الله تعالى- في فتاويه: عمل المولد الشريف لم ينقل عن أحد من السلف الصالح في القرون الثلاثة الفاضلة، و إنما حدث بعد، ثم لا زال أهل الإسلام في سائر الأقطار و المدن الكبار يحتفلون في شهر مولده صلى الله عليه وسلم بعمل الولائم البديعة المشتملة على الأمور البهجة الرفيعة و يتصدقون في لياليه بأنواع الصدقات و يظهرون السرور و يزيدون في المبرّات و يعتنون بقراءة مولده الكريم و يظهر عليهم من بركاته كل فضل عميم»

باب سیزدهم در اقوال علماء در برگزاری مراسم جشن میلاد پیغمبر اکرم و اجتماع مردم در این مراسم و آنچه مورد مدح و ذم علماست. ابو‌الخیر سخاوی در فتاوایش گفته است: برگزاری جشن میلاد پیغمبر، از هیچ یک از گذشتگان صالح در سه قرن اول برتری داده شده، نقل نشده است. این عمل، بعدها انجام شده است و همیشه تمام ملت‌های مسلمان، در سراسر شهرهای بزرگ، ماه ولادت را جشن می‌گرفتند و ولیمه‌های گسترده‌ای که موجب شادی مردم می‌شد را برپا می‌کردند و در شب‌های این ماه انواع صدقات و کمک‌ها را انجام می‌دادند و سرور و شادمانی خود را آشکار می‌کردند و کارهای خیر خود را بیشتر می‌کردند و خود را با یاد ولادت نبی مکرم، سرگرم می‌کردند. لذا در این ماه تمام برکات بر ایشان آشکار می‌شد.

۱۱.۶ - جشن میلاد انبیاء


«لا يجوز الاحتفال بمن مات من الأنبياء و الصالحين و لا إحياء ذكراهم بالموالدلأن جميع ما ذكر من البدع المحدثة في الدين، و من وسائل الشرك»
هر گونه جشن میلاد برای انبیاء و برای صالحین و برگزاری مراسم بزرگداشت و میلاد آنها جایز نیست. زیرا همه اینهایی که ذکر شد از بدعت‌های ایجاد شده در دین هستند و از اسباب شرک می‌باشند.

۱۱.۷ - آغاز جلسات با قرآن


«اتخاذ افتتاح المحاضرات أو الندوات بآيات من القرآن دائماً كأنها سنة مشروعة فهذا لا ينبغي»
شروع کردن جلسات و سخنرانی‌ها، با آیاتی از قرآن، به صورت دائم و به تصور این که این کار یک سنت مشروع است، سزاوار و شایسته نیست.

۱۱.۸ - قرائت و دعای جمعی


«التزام قراءة القرآن جماعة بصوت واحد بعد كل من صلاة الصبح و المغرب أو غيرهما بدعة، و كذا التزام الدعاء جماعة بعد الصلاة»
قرائت دسته جمعی قرآن با یک صوت واحد، بعد از هر نماز صبح و مغرب و... بدعت است و همچنین دعا خواندن به صورت دسته جمعی بعد از نماز، بدعت است.

۱۱.۹ - زیارت بسیار حرم پیامبر


«من البدع التی تقع عند قبة الرسول کثرة التردد علیه»
از بدعت‌هایی که در کنار حرم پیغمبر صورت می‌گیرد، زیاد رفت و آمد کردن به حرم است.
[۸۱] مجلة الدعوه، شماره۱۶۱۲، ص۳۷.

این فتوا، اوج عناد وهابیت با نبی‌مکرم را نشان می دهد. این‌ها وقتی می‌بینند مسلمین تا چشمشان به حرم نبی مکرم می‌افتد، اشک از چشمانشان جاری می‌شود، از این ناراحت هستند. این مسئله برای وهابی‌ها دردآور است و قابل تحمل نیست.

۱۱.۱۰ - اهدای ثواب عبادت به پیامبر


لجنه دائم افتای عربستان سعودی می‌نویسد:
«لا يجوز إهداء الثواب للرسول صلى الله عليه وسلم، لا ختم القرآن و لا غيره لأن السلف الصالح من الصحابة رضي الله عنهم ومن بعدهم، لم يفعلوا ذلك»
هدیه کردن ثواب قرائت قرآن و غیر آن به رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بدعت است. زیرا صحابه و تابعین این کار را انجام ندادند.

۱۱.۱۱ - اهدای ثواب نماز به اموات


لجنه دائم افتای عربستان سعودی می‌نویسد:
«لا يجوز أن تهب ثواب ما صليت للميت، بل هو بدعة لأنه لم يثبت عن النبي صلى الله عليه وسلم و لا عن الصحابة»
جایز نیست ثواب نمازی را که خوانده‌ای به میّت هدیه کنی، بلکه این کار بدعت است. زیرا چنین کاری از پیغمبر و صحابه ثابت نشده است.

۱۱.۱۲ - تبرک به کعبه


«عثیمین» در جواب سؤالی از تبرک به پرده کعبه می نویسد:
«التبرك بثوب الكعبة و التمسح به من البدع؛ لأن ذلك لم يرد عن النبي»
تبرک به پرده کعبه و دست کشیدن به آن بدعت است. زیرا که چنین چیزی از پیغمبر وارد نشده است.
[۸۴] عثیمین، محمد، مجمع فتاوی و رسائل، ج۲، ص ۳۲۰، فتوای شماره ۳۶۶.


۱۱.۱۳ - ذکر با تسبیح


«بن باز» مفتی سابق عربستان سعودی در جواب سؤال از ذکر با تسبیح می‌گوید:
« لا نعلم أصلاً في الشرع المطهر للتسبيح بالمسبحة فالأولى عدم التسبيح بها والاقتصار على المشروع في ذلك وهو التسبيح بالأنامل»
برای ذکر گفتن با تسبیح، اصل و اساسی در شریعت مطهر سراغ نداریم و بهتر است که با تسبیح ذکر گفته نشود، بلکه با انگشتان دست، ذکر گفته شود که مشروعیت دارد.

۱۱.۱۴ - جشن تولد نوزادان


«عثیمین» از مفتیان وهابیت می نویسد:
«ان الأحتفال بعیدالمیلاد للطفل،فیه تشبه بأعداءالله فإن هذه العادة لیست من عادات المسلمین»
برپایی مراسم جشن تولد برای اطفال، از عادات و سنت‌های اسلامی نیست بلکه شبیه شدن به دشمنان خداست.
[۸۶] عثيمين، محمد، فتاوی منار الإسلام، ج۱، ص۴۳.

هیئت دائم افتای سعودی هم می نویسد:
«و أعياد الموالد نوع من العبادات المحدثة في دين الله فلا يجوز عملها لأي أحد من الناس مهما كان مقامه أو دوره في الحياة»
جشن تولد نوعی از عباداتی است که در دین افزوده شده و برای هیچ فردی اگر چه از شخصیت‌های برجسته جامعه و دارای موقعیت ممتاز هم باشد، جایز نیست.

۱۱.۱۵ - سالگرد ازدواج


«وأما أعياد الميلاد للشخص أو أولاده، أو مناسبة زواج و نحوها فكلها غير مشروعة، و هي للبدعة أقرب من الإباحة»
جشن میلاد برای خود و یا فرزندان و یا مراسم سالگرد ازدواج، همه این‌ها خلاف شرع است و این کار به بدعت نزدیک‌تر است تا به اباحه.
[۸۸] عثيمين، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۲، ص۳۰۲.

اینها نمونه‌های کوچکی بود از اعمال و افعال مسلمان‌ها، که فرقه ضاله وهابیت، آنها را از مصادیق «بدعت» شمرده است و بر اساس همین نظریه، مسلمان‌ها را متهم به شرک و کفر می کند و جان و مال و ناموس آنها را حلال می‌شمارد.

۱۲ - نتیجه



نکته پایانی این مقال، باز خطاب به وهابی‌هاست که به اراده خود، افعالی را «سنت»، و افعال دیگری را «بدعت» می‌شمارند؛ افعالی را «حرام»، و افعال دیگری را «حلال» می‌کنند؛ آیا شما برای این حلال و حرام کردن‌های خود دلیل هم دارید!؟
«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُون؛ به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می‌شود، نگوئید این حلال است و آن حرام. تا بر خدا افترا ببندید. به یقین کسانی که به خدا افترا می‌بندند رستگار نخواهند شد.»

۱۳ - پانویس


 
۱. احقاف/سوره۴۶، آیه۹.    
۲. فراهیدی، خلیل بن أحمد، العین، ج۲، ص ۵۴.    
۳. فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص ۲۰۹.    
۴. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۸.    
۵. فیروزآبادی، مجد الدین، قاموس المحیط، ج۳، ص۳-۴.    
۶. أبونصر، جوهری، صحاح اللغه، ج۳، ص ۱۱۸۴.    
۷. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.    
۸. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۳.    
۹. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۳.    
۱۰. ابن‌أثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۰۶.    
۱۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۵، ح۲۰۱۰.    
۱۲. قسطلانی، ابن‌حجر، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۳، ص۴۲۶.    
۱۳. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۵۹۲، ح۸۶۷.    
۱۴. نسائی، حافظ، سنن کبری، ج۱، ص۵۵۰، ح۱۷۸۶.
۱۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۵، ح۲۰۱۰.    
۱۶. غزالی، أبوحامد، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۶۴.    
۱۷. ابن‌حزم، علی بن احمد، الأحکام، ج۱، ص۴۳.    
۱۸. ابن‌أثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۰۷.    
۱۹. قسطلانی، أحمد بن محمد، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۳، ص۴۲۶.    
۲۰. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.    
۲۱. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج۸، ص۳۰۷.    
۲۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۵، ص ۲۲۶۶، ح۵۷۶۲.    
۲۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۴۴، ح۲۰۰۹.    
۲۴. فوزان، صالح، المنتقی من فتاوی الفوزان، ج ۱۶، ص۱، فتوای شماره ۹۴.
۲۵. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۴.    
۲۶. قرطبی، محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۸۷.    
۲۷. شاطبی، ابراهیم بن موسی، الإعتصام، ج۱، ص۱۸۷.    
۲۸. شاطبی، ابراهیم بن موسی، الإعتصام، الإعتصام، ج۱، ص۱۸۸.    
۲۹. حنبلی، ابن‌رجب، جامع العلوم و الحکم، ج۲، ص۱۲۸.    
۳۰. کحلانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج۲، ص۳۴۴.    
۳۱. غامدی، سعید بن ناصر، حقیقة البدعة و احکامها، ج۱، ص۱۳۸.
۳۲. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۴، ص۲۵۳.    
۳۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۳۶.    
۳۴. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۵.    
۳۵. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۳۵، ص۲۳۰.    
۳۶. حکیم، محمدتقی، السنة فی الشریعة الاسلامیة، ج۱، ص۷.    
۳۷. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۳۷.    
۳۸. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۵.    
۳۹. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۳، ص۶۰.    
۴۰. شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحق، ص۹۵.    
۴۱. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۳، ص۶۴.    
۴۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۸۵.    
۴۳. امام علی (علیه السلام)، نهج البلاغه، حکمت۱۲۳، ص۴۹۰.    
۴۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج‌۷۱، ص۲۵۸.    
۴۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۹۷، ح۵۰۵.    
۴۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۹۸، ح۵۰۶.    
۴۷. شافعی، محمد بن ادریس، الأم، ج۱، ص۲۳۵.
۴۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۵۶، ح۷۵۰.    
۴۹. طبرانی، سلیمان بن أحمد، معجم الأوسط، ج۱، ص۱۵۱.    
۵۰. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۷، ص۱۵۸.    
۵۱. ذهبی، شمس الدین، تاریخ اسلام، ج۶، ص۱۰۲.    
۵۲. ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۵۴.    
۵۳. ابن‌عبدالبر، يوسف بن عبد الله، جامع بيان العلم و فضله، ج۲، ص۲۰۰.
۵۴. کوثري، محمد زاهد، مقالات کوثری، ج۱، ص ۳۲۶.
۵۵. مجموعه‌ای از مؤلفین، الدرر السنیه فی الأجوبة النجدیه، ج۱، ص۲۳۷.    
۵۶. مجموعه‌ای از مؤلفین، الدرر السنیه فی الأجوبة النجدیه، ج۷، ص۵۵۸.    
۵۷. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۲، ص۵۰۱، فتوای شماره۹۶۹۶.    
۵۸. دحلان، زینی، الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۴۰.
۵۹. دحلان، زینی، الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص۴۰.
۶۰. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۵۴.
۶۱. ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸۷.    
۶۲. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج۴، ص۱۴۹، فتوای شمارۀ ۳۳۰۳.    
۶۳. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج۳، ص۸۳، فتوای شماره ۲۰۰۸.    
۶۴. مجموعه‌ای از مؤلفین، الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه، ج۸، ص۱۰۴.    
۶۵. مجموعه‌ای از مؤلفین، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۵.    
۶۶. مجموعه‌ای از مؤلفین، الدرر السنیه فی الأجوبة النجدیه، ج۱۴، ص ۳۷۵.    
۶۷. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج۳، ص۱۸، فتوای شماره ۲۷۴۷.    
۶۸. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۶۹.    
۶۹. ابن‌أثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص ۱۰۶.    
۷۰. شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.    
۷۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۷.    
۷۲. مائده/سوره۵، آیه۱۱۲.    
۷۳. مائده/سوره۵، آیه۱۱۴.    
۷۴. سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج۱، ص۲۲۱.    
۷۵. حلبی، أبو الفرج، سیره حلبی، ج۱، ص۱۲۴.    
۷۶. سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج۱، ص ۲۲۷.    
۷۷. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص ۳۶۲.    
۷۸. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج۳، ص۵۴، فتوای شماره ۱۷۷۴.    
۷۹. عثیمین، محمد، فتاوی نور علی الدرب، ج۲۲، ص۲.    
۸۰. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء،ج۲، ص ۴۸۱، فتوای شماره ۴۹۹۴.    
۸۱. مجلة الدعوه، شماره۱۶۱۲، ص۳۷.
۸۲. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج۹، ص ۵۸، فتوای شماره ۳۵۸۲.    
۸۳. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج۹، ص۶۲، فتوای شماره ۷۴۸۲.    
۸۴. عثیمین، محمد، مجمع فتاوی و رسائل، ج۲، ص ۳۲۰، فتوای شماره ۳۶۶.
۸۵. عبدالعزیز، محمد، فتاوی اسلامیه، ج۴، ص۵۰۸.    
۸۶. عثيمين، محمد، فتاوی منار الإسلام، ج۱، ص۴۳.
۸۷. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج۳، ص۸۳، فتوای شماره ۲۰۰۸.    
۸۸. عثيمين، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۲، ص۳۰۲.
۸۹. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۶.    


۱۴ - منبع



مؤسسه ولیعصر، مقالات، برگرفته از مقاله «بررسی مسئله بدعت در شریعت اسلام»، تاریخ بازیابی ۹۸/۸/۴.    







آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.